موضوع: "مهدویت"
امان از لحظه غفلت
سه شنبه 95/11/05
امان ز لحظهی غفلت که شاهدم باشی یا بن الحسن
حاج امین در خانه را کاملا باز کرد. تاکسیاش را از خانه بیرون آورد. به خیابان اصلی رفت . با حرکت آرام به کنارهی خیابان نگاه می کرد و مسافران را سوار می کرد. مسافرِ اول پیاده شد و گفت : آقا ! چقدر باید بدهم ؟
حاج امین به بالای شیشهی جلو نگاهی کرد . زیر لب چیزی گفت. بعد به مسافر رو کرد و گفت: 100 تومان.
تاکسی پولش را گرفت و حرکت کرد.
اندکی بعد، مسافر دوم گفت: «آقا اینجا پیاده می شم. چقدر می شه »
دوباره حاج امین به بالای شیشهی جلو نگاهی کرد . زیر لب چیزی گفت. بعد به مسافر گفت: 125 تومان.
مسافر از قیمت منصفانه اش تعجب کرد. آرام به شیشهی جلو نگاهی کرد. روی کاغذ سادهای با خط زیبا نوشته بود:
امان ز لحظهی غفلت که شاهدم باشی یا بن الحسن
تکیه بر کعبه بزن ، کعبه تحمل دارد
دوشنبه 94/03/04
جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد
بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم
مانده ام بی تو چرا باغچه ام گل دارد
شاید این باغچه ده قرن به استقبالت
فرش گسترده و در دست گلایل دارد
تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز
ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد
کودکی فال فروش است و به عشقت هر روز
می خرم از پسرک هر چه تفأل دارد
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد
هیچ سنگی نشود سنگ صبورت ، تنها
تکیه بر کعبه بزن ، کعبه تحمل دارد…
شعر از : برقعی
تبریک به صاحب الزمان( عج ا... )
پنجشنبه 93/11/09
ای آخرین ذخیره هستی ! ولادت با سعادت پدر بزرگوارتان بر شما
تبریک و تهنیت باد .عیدی ولادتشان نگاه بنده نواز شما باشد .
یا صاحب الزمان به ظهورت شتاب کن
عالم زدست رفت پای در رکاب کن .
تبریک به صاحب الزمان
پنجشنبه 93/10/18
امشب سخن از جان جهان باید گفت
توصیف رسول انس و جان باید گفت
در شام ولادت دو قطب عالم
تبریک به صاحب الزمان باید گفت
چقدر کم تاب و بی حوصله ای ؟ ؟ ؟!!!!
پنجشنبه 93/10/11
بر من ببخش شتابم را
روزی به عشق دیدار تو راه بیابان را در پیش گرفتم
و آنقدر رفتم که تشنگی توانم را برید.
آخر الامر زیر سقف بلند آسمان نشستم و رو به آسمان خورشید را گفتم :
“ او کجاست ؟ ”
صبورانه گفت: ” چقدر کم تاب و بی حوصله ای ! ”
من سالهاست به عشق آمدن او بی تابم …
شرمنده ام آقا !
بر من ببخشید شتابم را .
” بیا به داد دل خاک خورده مان توبرس تمام
مردم این شهر بی تو می میرنند . “
ای منتظر غمگین مباش ............
پنجشنبه 93/10/11
ای منتظر غمگین مباش قدری تحمل بیشتر
گردی به پا شد در افق گویی سواری می رسد .……..
سوار سبز پوش من.....
پنجشنبه 93/10/11
اگر چه زود، می آید ، اگر چه دیر ، می آید سوار سبز پوش من به هر تقدیر می اید
همان خورشید موعودی که در روز طلوع او حدیث صبح صادق می شود تفسیر می آید
زمین آبی تر ازاین آسمانها می شود وقتی که آن آیینه سبز ” خدا تصویر ” می آید
در اعماق نگاهش می توان خشمی مقدس دید دلش لبریز از درد است و با شمشیر می آید
چنان با ضربه های حیدری اعجاز خواهد کرد که از دیوار هم گلنغمه تکبیر می آید
دقیقا راس آن ساعت که در ذهن خدا ثبت است نه قدری زودتر از آن ، نه با تاخیر می آید .
شیعه یعنی ............
پنجشنبه 93/10/11
شیعه یعنی شوق ، یعنی انتظار
صاحب آیینه تا صبح بهار …………………………..
آقا مرا ببخش ........
پنجشنبه 93/10/11
یا صاحب الزمان ( عج ا… ) آقا !
من از شما مزد خدمتم را نخواسته ام
تنها مرا به خاطر کم کاری ام ببخش .
تسلیت به امام زمان ( عج ا.... )
چهارشنبه 93/10/10
مولایم ! شهادت غریبانه و مظلومانه پدرتان حضرت امام حسن عسگری ( علیه السلام ) بر قلب داغدارتان تسلیت باد .
تسلیت به امام زمان ( عج ا.... )
چهارشنبه 93/10/10
شد عزای باب مظلومت بیا یابن الحسن (ع)
جان به قربان تو ای صاحب عزا یابن الحسن (ع)
امام عسکری (ع) مسموم شد از زهر بیداد و ستم
کز غمش سوزد دل اهل ولا یابن الحسن (ع)
شهادت امام حسن عسکری (ع) تسلیت باد.
جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد .......
پنجشنبه 93/10/04
جـمــعــه هـا طـبــع مـن احــساس تــغـزل دارد
نــاخــودآگـاه بــه سمـت تـــو تـمایـل دارد
بی تو چنــدیـــست که در کار زمــیـن حــیرانم
مانـده ام بی تـو چرا باغـچه ام گـل دارد
شایـد ایـن باغــچه ده قـرن به اســتقبــالت
فــرش گسـتـرده و در دســت گلایــل دارد
تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز
مــاه مخــفـی شــدنـش نـیــز تـعــادل دارد
کودکی فـال فروش است و به عشــقـت هـر روز
می خـــرم از پــسرک هـر چه تـفــال دارد
یــازده پـله زمــین رفـت بــه سـمــت مــلکوت
یــک قـدم مانــده زمـیـن شــوق تکامـل دارد
هـیــچ سـنگی نـشـــود سـنگ صـبورت، تـنـــها
تکیـــه بــر کــعـبــه بــزن، کـعــبه تــحـمــل دارد…
( شــــاعـــر ســیـدحــمیــدرضــابـرقـعی)
آقا ببخش مرا .....
پنجشنبه 93/10/04
وقتی میان نفس و هوس جنگ می شود
قلبم به چشم بر هم زدنی سنگ می شود
آقا ببخش که سرم گرم زندگیست
کمتر دلم برای شما تنگ می شود .
اللهم عجل لولیک الفرج
دلنوشته از یه سرباز آقا ............
دوشنبه 93/10/01
از طلاب پایه 4 حوزه هست . مثل همیشه وارد اتاق فرهنگی شد و مثل همیشه به حالتی مخصوص خودش سلام کرد و دیدم یه برگه روی میزم گذاشت و طبق معمول با شوخ طبعی مخصوص خودش گفت : ” این هم شعری از دیوان حسینی …. ” خنده ای و… با کنجکاوی یه کم خوندم فهمیدم دلنوشته هست. زیر دلنوشته با رنگ قرمز نوشت : ” سیده فاطمه حسینی ” . داشت از اتاق می رفت بیرون که پرسیدم : خودت نوشتی ؟ … دیگه رفته بود .من باصدای بلند گفتم : ” میخوام بزنم وبلاگ حوزه ” ، فکر کنم چیزی نگفت ….
تا اخرش که خوندم تصمیم گرفتم حتما بزنم وبلاگ . بالاخره یه درد دل از سرباز امام زمان ( عج ا… ) و ….
” خورشید من بر آی “
آقای انتظار خوش آدینه ها سلام
معشوقه عشق باد و باران سلام
ای رنگ و بو گرفته عالم ز نام تو
آ قا و سرور و مولایم سلام
آقا ببخش که دم به دم مزاحم می شوم
زیرا شما باز می کنی در به روی هر غلام
شاید هر از گاهی جاده طوفانی قلبم
یاد آرامش لبخند گرمتان باشد
بیشتر از برق نگاه سبزتان آقا
چشم دلم ، به دور و برم باشد
قلبم هنوز هم مثل گذشته تلاطم دارد
آقای امواج دلهای شکسته سلام
امروز هم از صبح منتظرتان بودم
تا از در بیایی و گویمت ” هذا خیر الانام “
آخرمگر آقا می شود بی حضورت سر بازی کرد ؟
سربازی بی سلاح و فرمانده و میدان…. ؟
اصلا راستش می دانی آقاجان !!!!
ما فقط با فرمانده مان می رویم میدان …..
راستی آقا قبلا گفته بودم ؟؟؟
این روزها میدان شلوغ است
میدان نفس ، ریا، بغض ، حسد ، کینه ، آبرو فرو ختنها
این چند روز که پیدا نبودم
در گیر و دار خرید هوی و فروش دین بودم
که مبادا در این گرانی ها
نان جوهامان تبدیل به آجر بشود
که مبادا سیاهی ها ، سیاه تر ز رنگ چادر بشود
و شما از من و ما دلخون گردی
و از سیل غم ، رود جیحون گردی
و نکند آقا ! شکایت کنی از ما نزدش
و ما شرمنده آن مادر دلخون گردیم
گرچه ، اقا ! مگر ما را با خجالت نسبتی ست ؟؟؟ !!!
که بخواهیم از این راه افسانه و افسون گردیم ؟؟؟ !!!
حال….. عیبی نکند مولایم
ما هنوز م پا به رکاب ایستادیم
تا نگاهی به رخ غرق گنه مان اندازی
بگذریم آقا جان …………
من که جز بردن آبرو و دوری مردم ز شما
عملی نتوانستم
اما فرمانده و مولایم ، خوب نموده است سربازی
آقا بیا که کمرش شکست از من و امثال من
عمّار بصیر و خسته دل و جانتان …
“ سیّد علی…… “
آقا بیا تا حداقل یکبار
ببینیم عمق لبخندش
آقا اگر بیایی ….. اگر بیایی… اگر بیایی…
قول می دهم
که مواظب پیر غلامتان باشم
که نکند قدّ رعنایش ، اشک ولبخندش
به زور عصا مال ما باشد
آقا شما هم دعا کن که زود برگردی …..
زود بر گرد و بدان اینجا ، کمیل سرباز خوبی خواهد شد
سر راه قدم هاتان آقا!
قربان خوبی خواهد شد .
ما روزهای جمعه تعطیلیم ................
پنجشنبه 93/09/27
ما وارثان وحی و تنزیلیم
عاشق ترین مردان این ایلیم
مردم تمام از نسل قابیلند
ما چند تا ، فرزند هابییم
آن دیگران ناز و ادا دارند
ما بی قر و اطوار و قنبیلیم
در بین ما یک عده هم هستند…
این روزها مشغول تعدیلیم
در این دویدنها رسیدن نیست
عمری است ما روی تِرِدمیلیم
آخر کجا می آیی آقا جان؟
بگذار ، ما مشغول تحلیلیم
دنیا به کام قوم دجال است
ما هم که با دجال فامیلیم
درس “پیام نور” تان از دور
خوب است ، ما مشتاق تحصیلیم
آقا ، شما تفسیر قرآنید
البته ما قائل به تاویلیم
نه عالم احکام قرآنیم
نه عامل تورات و انجیلیم
گفتند : شرط راستی ، مستی است
ما هم که ذاتا مست و پاتیلیم
در کل ، زمین مصر است و این مردم
یاران فرعونند و ما نیلیم
اینها اگر کرم اند ، ما ماریم
آنها اگر مورند، ما فیلیم
فیلیم در نطع سخن امّا
وقت عمل طیرا ابابیلیم
در حفظ ما باید به جدّ کوشید
ما نقطه ی حسّاس آشیلیم
“آدم شدن” یک ایده ی نوپاست
ما هم نهادی تازه تشکیلیم
سیصد نفر “آدم” که شوخی نیست
مستلزم تغییر و تبدیلیم
تعجیل ، کلا کار شیطان است
اصلا چرا مشتاق تعجیلیم؟
وقتش که شد ، آن وقت می گوییم:
آقا بیا کم کم که تکمیلیم
وقت عمل هم می رسد امّا
فعلا به فکر حفظ و ترتیلیم
آخر چطوری حرف حق ؟ وقتی
مشغول ذکر و ورد و تهلیلیم
ما با همین حالت که می بینید
مستوجب تشویق و تجلیلیم
صندوق عهد و رای اگر باشد
یاران داوود و سموئیلیم
توی صف عشاقتان از صبح
ما صاحبان ساک و زنبیلیم
بعضی به نامت ، بارشان شد بار
ما تازه فکر بار و بندیلیم
کار غنایم را به ما بسپار
چون خبره در تقسیم و تحویلیم
باد هوا خوردن که ممکن نیست
آخر مگر ماها حواصیلیم؟
***
گفتند :روز جمعه می آیی
ما روزهای جمعه تعطیلیم
” ابوالفضل زرویی “