موضوع: "روایتی از شهدا"

تقدیم به شهید کابلی و دیگر شهیدان مدافع حرم

 

بیستم بهمن ماه سال 94 بود . دقیقا 3 ماه پیش . با هماهنگی بسیج طلاب از ایشان دعوت کردیم 

تا در نشست بصیرتی به مناسبت ایام ا…. دهه فجر در جمع خواهران طلبه صحبت کند.


درست در زمان مقرر بدون تاخیر حضور یافت . آقای کابلی را میگویم . یا بهتر بگویم شهید کابلی .

مجری برنامه اینگونه معرفی کرد : ” بازنشسته سپاه ، روایتگر جنگ و از مدافعین حرم در سوریه … 

آقای کابلی …."  به فکر رفتم : ……باز نشسته …. روایتگر ….. مدافع حرم ” ……


با خودم گفتم : ” کسانی که زمان و مکان برایشان اهمیت ندارد واژه ” بازنشسته ” برازنده شان

نیست . یعنی خارج از مسئولیت خود در صحنه حضور دارند ."  …..


سخن را کوتاه کنم …. آقای کابلی ابتدا از انقلابهای منطقه و دیگر کشورها گفت از تفکرات انحرافی

شان که منجر به شکست شد اینکه محور این جنبشها غیر الهی و غیر دینی بود و سپس سراغ

انقلاب اسلامی ایران رفت و آنقدر از امام و خوبیهایش گفت که تو گویی که او مرید است و امام  مراد

و شکی نیست که همینگونه است .  در لابلای حرفهایش رسید به ” هزینه های گزافی ” که امام

راحل در راه اهداف والای انقلاب کرد …. یکی یکی شمرد …."  15 سال از عمر شریفش را

…آسایشش را …. پسرش سید مصطفی ، شهید مطهری ، شهید باهنر ، شهید رجایی و….. “


گفتی  اینها هزینه هایی بود که امام کرد و گفتی : ” وظیفه ما چیست ؟ ” و آن وقت بود که درددلت

باز شد  …. از همه چیز گفتی ….از نفوذ دشمن در خانه ها و نسلی که در حال تربیت است ….  از

کارشکنیها … از نابسامانیها …. از همه چیز گفتی ….. خیلی خوب یادم هست گفتی : ” من تا قبل

از رفتن به سوریه آرزوی شهادت داشتم ولی وقتی اوضاع آنجا  رادیدم که شیعه و شیعیان چقدر

غریبند از خدا میخواهم که حالا حالاها شهید نشوم تا بتوانم بیشتر خدمت کنم …."   پس چه شد که

رفتی ؟ چه شد که قفس تنگ دنیا را تحمل نکردی و به  کاروان نور پیوستی ؟ ….. چه شد که حرم

بانوی دین را گذاشتی و به دیدار برادرش شتافتی ؟ ….. حال بگو  زینب ( سلام ا…. علیها ) چه کند با

یزیدیانی که از کربلا تا شام همچنان در پی جسارت هستند ؟  …. بگو چه کند عباس شهیدش که از

بین الحرمین نگاهش به حرم خواهر است ؟ غیرت عباس مگر میگذارد کسی به حرم ناموس پیغمبر

دست درازی کند ؟ …. نه چه میگویم مگر نه این است که غیرت علوی در رگ شیعیان جهان است ؟


خروش شیعه رعد آسمانی است


نفس هایش همه آتش فشانی است


نگاه چپ کنی بر قبر زینب


خودش آغاز یک جنگ جهانی است


و امروز چند صباحی است که از پروازتان میگذرد میخواهم بگویم تو و دیگر مدافعان حرم از هزینه هایی

هستید که ولی فقیه دوران دارد میکند …. شما از زمینه سازان ظهور هستید تا انشاا… پرچم انقلاب

را به دست صاحب اصلی اش بدهید … خوشا به حالتان که به ندای ” هل من ناصر ینصرنی ” امام

زمانتان از پس پرده غیبت چه زیبا لبیک گفتید . ….

لباس شهادت برازنده قامتتان باد . فقط میتوانیم بگوییم که شرمنده تمام رشادتها ، جانفشانیها و

رنجهایتان هستیم  . دعایمان کنید که ما خاکیان مانده در

زمین محتاج دعای شما افلاکیان هستیم .

 

 

مناجات شهید چمران

 

نامه دختر شهید علمدار

شهید سید مجتبی علمدار 11 دی 1345 دیده به جهان گشود، 11دی

1364زخم عشق و جانبازی به تن نشاند، دی ماه 1370 لباس دامادی به تن

کرد، دی ماه 1371 با تولد سیده زهرا، پدر شد، و 11دی 1375 به قافله

همرزمان شهیدش پیوست.

متن زیر نامه تنها دختر وی است که با پدر شهیدش نجوا کرده است.با هم

نامه را بخوانیم و گریه…..

بابا مجتبی سلام

امیدوارم حالت خوب باشد. حال من خوب است، خوب خوب. یادش بخیر! آن روزها که مهد کودک بودم و موقع ظهر به دنبالم می آمدی، همیشه خبر آمدنت را خانم مربی‌ام به من می‌رساند:

«سیده زهرا علمدار! بیا بابات آمده دنبالت!»

و تو در کنار راه‌پله مهد کودک می‌نشستی و لحظه‌ای بعد من در آغوشت بودم. اول مقنعه سفیدم را به تو می‌دادم و با حوصله‌ای به‌یادماندنی آن را بر سرم می‌گذاشتی و بعد بند کفش‌هایم را می‌بستی و در آخر، دست در دستان هم به‌سوی خانه می‌آمدیم.

راستی بابا چقدر خوب است نامه نوشتن برایت و بعد از آن با صدای بلند روبه‌روی عکس تو ایستادن و خواندن؛ انگار آدم سبک می‌شود.

بابای عزیز! تو همه چیز مرا با خود برده ای،حتی حس ناب گریستن را. بی گمان چیزی درآن سوی افق دیده ای که این گونه خویشتن را به شط جاودانه ی آسمان انداختی، با من بگو چه شنیده ای و چگونه به راز عباس بی دست پی برده ای؟

ای پدر عزیز! ای پاره دل من، یاد خاطره ی تو را جیره بندی کرده ام که مبادا تمام شوی….. باور کن هر کجا که می روم تمام دل تنگی های تورا با خود می برم و در برابر افق خاطرات تو می نشینم و در حضور پنجره ی باز نگاهت برای تنهایی خود دست های اشک آلودم را تکان می دهم. مگر شهیدان با تو چه گفته بودند که چشمانت را از ما دریغ کردی؟ داغ تنهایی کدام اندوه، تاب ماندن را از تو گرفت و پی به چه رازی برده بودی که گام هایت تو را تا خاک ریزها برد؟ تو با بال کدام فرشته به پرواز در آمدی؟ ای منتهای دل تنگی من! ای کاش راز سکوت تو را می فهمیدم ای نوحه خوان حضرت عشق! ای نور چشم من ای پدر عزیز.!

سیده زهرا علمدار ـ فرزند شهید حاج سید مجتبی علمدار

به یاد شهدای گمنام

پندار ما این است كه ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است كه
زمان ما را با خود برده است و  شهدا مانده اند.   
شهید آوینی
کدامين گل از صحراي سرخ شهادت را ببويم که بوي تو را دهد؟! اي کاش ميدانستم کدامين گل سرخ، صبح و شام شبنم اشک را بر مزار غربتت  ميريزد، تا به او ميگفتم بيشتر اشک بريز که اين جوان غريب، مادري هم دارد.
بعد از نثار جان،
برایش یک نام مانده بود،
رضا به آن هم نشد؛
شهید گمنام
فرزند روح الله
بگذارید گمنام باشم که به خدا قسم گمنام بودن بهتر است از اینکه فردا افرادی وصایایم را شعار قرار دهند و عمل را فراموش کنند.
طلبه شهید رضا دهنویان
خوشا آنانکه مردانه می میرند و تو ای عزیز!
خوب می دانی که تنها کسانی مردانه می میرند که مردانه زیسته باشند.
سید شهیدان اهل قلم

حلقوم ها را می‌توان برید اما فریادها را هرگز، فریادی که از حلقوم بریده برمی‌آید، جاودانه می‌ماند.
سید مرتضی آوینی

احترام بر اهداف شهدا، بر محترم شمردن اجساد شهیدان مقدم است.