رسم عاشقی یادت نرود
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق ان شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او پر زلیلا شد دل پر آه او
گقت یا رب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای؟
جام لیلا را به دستم داده ای وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی دردم از لیلاست ،آنم می زنی
خسته ام زین عشق،دلخونم مکن من که مجنونم ،تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو لیلا تو…… من نیستم
گفت :ای دیوانه!لیلایت منم در رگت پیداو پنهانت منم
سال ها با جور لیلا ساختی من کنارت بودم و نشناختی؟!
عشق لیلا در دلت انداختم صد قمار عشق یکجا با ختم
کردمت آواره صحرا نشد گفتم عاقل می شوی ،اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب اورا صدا کردی ولی دیدم امشب با منی گفتم:بلی
مطمئن بودم به من سر می زنی در حریم خانه ام در می زنی
حالا این لیلا که خوارت کرده بود درد عشقش بی قرارش کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم صد چو لیلا کشته درر راهت کنم
************
آن خدای پیش از این را باد برد
خاطرش را هم دلم از یاد برد
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط میرزایی در 1392/12/21 ساعت 08:58:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1392/12/21 @ 05:31:27 ب.ظ
رحیمی [عضو]
با سلام و آرزوی شهادت
رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن
یا ز دلبر یا ز دل باید که دل برداشتن
یا زهرا سلام الله علیها