دیدار امام حسن عسکری ( علیه السلام ) از یک خانواده نصرانی
يكى از راويان حديث به نام جعفر بن محمّد بصرى حكايت كند:
روزى در محضر حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى عليه السلام بوديم ، يكى از ممورين خليفه وارد شد و گفت : خليفه پيام داد كه چون اءنوش نصرانى يكى از بزرگان نصارى - در شهر سامراء است و دو فرزند پسرش مريض و در حال مرگ هستند، تقاضا كرده اند كه برويم و براى سلامتى ايشان دعا كنيم .
اكنون چنانچه مايل باشيد، نزد ايشان برويم تا در نتيجه به اسلام و خاندان نبوّت ، خوش بين گردند.
امام عليه السلام اظهار داشت : شكر و سپاس خداوند متعال را كه يهود و نصارى نسبت به ما خانواده اهل بيت از ديگر مسلمين عارف تر هستند.
سپس حضرت آماده حركت شد، لذا شترى را مهيّا كردند و امام عليه السلام سوار شتر شد و رهسپار منزل نوش گرديد.
همين كه حضرت نزديك منزل نوش نصرانى رسيد، ناگهان متوجّه شديم نوش سر و پاى برهنه به سوى امام عليه السلام مى آيد و كتاب انجيل را بر سينه چسبانده است ، همچنين ديگر روحانيّون نصارى و راهبان ، اطراف او در حال حركت هستند.
چون جلوى منزل به يكديگر رسيدند، نوش گفت : اى سرورم ! تو را به حقّ اين كتاب - كه تو از ما نسبت به آن آگاه تر هستى و تو از درون ما و آئين ما مطّلع هستى - آنچه را كه خليفه پيشنهاد داده است انجام بده ، همانا كه تو در نزد خداوند، همچون حضرت عيسى مسيح عليه السلام هستى .
امام حسن عسكرى عليه السلام با شنيدن اين سخنان ، حمد و ثناى خداوند را به جاى آورد و سپس وارد منزل نصرانى شد و در گوشه اى از اتاق نشست .
و جمعيّت همگى سر پا ايستاده و تماشاى جلال و عظمت فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله بودند، بعد از لحظاتى حضرت لب به سخن گشود و اشاره به يكى از دو فرزند مريض نمود و اظهار داشت :
اين فرزندت باقى مى ماند و ترسى بر آن نداشته باش ؛ و امّا آن ديگرى تا سه روز ديگر مى ميرد، و آن فرزندت كه زنده مى ماند مسلمان خواهد شد و از مؤمنين و دوستداران ما اهل بيت قرار خواهد گرفت .
نوش نصرانى گفت : به خدا سوگند، اى سرورم ! آنچه فرمودى حقّ است و چون خبر دادى كه يكى از فرزندانم زنده مى ماند، از مرگ ديگرى واهمه اى ندارم و خوشحال هستم از اين كه پسرم اسلام مى آورد و از علاقه مندان شما اهل بيت رسالت قرار مى گيرد.
يكى از روحانيّون مسيحى ، نوش را مخاطب قرار داد و گفت : اى نوش ! تو چرا مسلمان نمى شوى ؟
پاسخ داد: من اسلام را از قبل پذيرفته ام و نيز مولايم نسبت به من آگاهى كامل دارد.
در اين موقع ، حضرت ابومحمّد، امام عسكرى عليه السلام اظهار نمود: چنانچه مردم برداشت هاى سوئى نمى كردند، مطالبى را مى گفتم و كارى مى كردم كه آن فرزندت نيز سالم و زنده بماند.
نوش گفت : اى مولا و سرورم ! آنچه را كه شما مايل باشيد و صلاح بدانيد، من نيز نسبت به آن راضى هستم .
جعفر بصرى گويد: يكى از پسران اءنوش نصرانى همين طور كه امام عليه السلام اشاره كرده بود، بعد از سه روز از دنيا رفت و آن ديگرى پس از بهبودى مسلمان شد و جزء يكى از خادمين حضرت قرار گرفت .
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط میرزایی در 1394/09/28 ساعت 12:26:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |