ویژه شهادت امام حسن عسکری( علیه السلام )

روح خود را دمید در کاسه، کاسه هر بار شعله ور می شد

دامنش را گرفت آن آتش، لحظه در لحظه پیرتر می شد

زهر داشت تا اثر می کرد، در درونش عطش عطش می سوخت

آب نوشیده بود، اما حیف… آن عطش باز بیشتر می شد

نذر کردند تا بماند او… او ولی رفتنی ست، می داند

باز امن یجیب می خوانند، باز این ناله بی ثمر می شد

دست هایش چه سرد می لرزید، زیر باران گریه می دانست…

چتر او می شود دو دستی که، زیر باران اشک، تر می شد

داشت خورشید یازده می رفت، این خبر را زمین نمی دانست

کاش آن آسمان خبر می داد، تا که بعدش زمین خبر می شد

***

حال بعد از هزار و چندی سال فکر کردم که آمدی از راه:

آه! آقا چه خوب برگشتی… بی شما عمر ما هدر می شد.

شعر از : م. حاذق

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.