ویژه اربعین 13 شهید مدافع حرم در خان طومان
خبر سنگین بود و در باورها نمی گنجید . چهل روز پیش را میگویم . آن زمانی که زمزمه به شهادت رسیدن 13 شقایق دلسوخته در کربلای خان طومان نقل محافل شد …. یکی گفت شایعه است ….و دیگری خبر از صحت ماجرا می داد ….و چشمهای نگرانی در سایتها و فضاهای مجازی به امید اشتباه بودن خبر ، جنگ سوریه را رصد میکرد ….
ولی خبر صحت داشت مگر کربلای حسین ( علیه السلام ) شایعه بود ؟؟؟؟؟
نه چه میگویم ؟ ما زمینیان مانده در خاک چه خبر داریم از عروجیان افلاک ؟؟؟
آری خبر سنگین بود و تکان دهنده که دل را توانی برای باور نبود . 13 رزمنده ای که برای دفاع از حریم ناموس اهل بیت ( علیهم السلام ) بی بی حضرت زینب ( سلام ا… علیها ) مظلومانه و غریبانه به دست شنیع ترین افراد به شهادت رسیدند .
و از آن پس بود که خون غیرت در رگها به جوش آمد … خیلی ها رفتند در صف داوطلبین اعزام به سوریه به امید گرفتن انتقام شان … تو گویی هر کسی بر خودش تکلیف می دانست که کاری بکند … اشکی ، ماتمی ، ضجه ای ، مراسم ختمی ….وداعی …………..
ما نیز همچون دیگران تصمیم گرفتیم به خدمت یکی از خانواده های این 13 شهید برویم …. شهید حاج رحیم کابلی که در بهمن 94 مهمان طلاب حوزه جویبار بود … وارد خانه اش شدیم … اولین چیزی که نگاه را جلب میکرد تابلوهای زیبایی از حرم امام حسین ( علیه السلام ) و حضرت زینب ( سلام ا… علیها ) که نقش بر دیوار بود ….گویی چند صباحی را هم که در خانه بود دور از تماشای ارباب نبود ….
همه نشستیم و در فضایی نفس کشیدیم که نفسهای شهید جاری بود … بغضی غریب گلو را میفشرد … دیگر بهانه نمی خواستی ، می توانستی آرام اشک بریزی و با شهید دلگویه کنی …..
با خودم میگفتم : آمدم که چه بگویم ؟؟؟؟ سرتون سلامت … ؟؟؟ انشاا…خدا صبرتون بده …؟؟؟؟
این همسر و دختری که من دیدم کوهی از صبر و پایداری بودند با نگاه سرشار از آرامش که دل بیقرار ما را هم آرام کردند ….
همانجا به یاد جمله زیبای عقیله بنی هاشم ، بانو حضرت زینب ( سلام ا.. علیها ) افتادم که فرمودند : ” ما رایت الا جمیلا …. “
دختر شهید کابلی از پدر گفت … از ایمانش ، از صفا و خوبیهایش .. از پدر گفت و پدر گفت و پدر ……
در دلم به حال خودم خندیدم ….آمدیم دلداری دهیم ولی خودشان شدندسنگ صبورمان ..
و امروز یک چله از عروج عارفانه شان میگذرد و این روزها و شبها بر سر سفره های افطار و سحر جای عزیزانی خالیست که از سرمایه های بی بدلیل کشور بودند . یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد .
گفتم که پریشان نکنم اذهان را
رویِ جگرم گذاشتم دندان را
ماندم به خدا چگونه خون گریه کنم!؟
مرثیه کربلایِ خان طومان را
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط میرزایی در 1395/03/27 ساعت 11:38:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1395/04/23 @ 12:48:55 ب.ظ
حيدري [عضو]
الهی!
ﺍﺯ ﺑﺎﺑﺖ ﺯﻳﺒﺎﺗﺮﻳﻦ ﺗﻜـﺮﺍﺭ زندگیام
ﻛﻪ ﺑﻴﺪﺍﺭﻳﺴﺖ
ﺗﻮ ﺭﺍ سپاس می گویم
باسلام و وقت بخیر
مطالب وبلاگتان عالیست بسیار استفاده کرده و لذت بردم
خوشحال میشویم به وبلاگ ماهم مراجعه کنید و مارا از نظرات خود بهرمند سازید.
http://blog-208.kowsarblog.ir/