غرور عبادت سوز
روزى حضرت عیسى (ع) از صحرایى میگذشت. در راه به عبادتگاهى رسید که عابدى در آنجا زندگى میکرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانى که به کارهاى زشت و ناروا مشهور بود از آنجا گذشت.
وقتى چشمش به حضرت عیسى (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همانجا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.
مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت:
خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناهکار محشور مکن.
در این هنگام خداى برترین به پیامبرش وحى فرمود که به این عابد بگو:
ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمیکنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانى، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینى، اهل دوزخ.
منبع: غزالى، محمد، کیمیاى سعادت، ج ۱، ص ۱۰۵
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط میرزایی در 1393/06/15 ساعت 09:22:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1393/06/23 @ 09:04:40 ب.ظ
رحیمی [عضو]
با سلام
حواست هست؟! اگر شهید نشویم می میریم!!!
برای هم دعا کنیم..
ای دوست
اللهم ارزقنا الشهادة في سبيل الله
یا علی علیه السلام