صبر و بردباری امام حسن ( علیه السلام )
اهل شام بود. وارد مدينه شد. حضرت مجتبى (ع) را ديد كه بر مركبى سوار است. او چون تحت تأثير تبليغات منفي و شوم بنى اميه قرار گرفته بود، شروع به ناسزا گفتن كرد، او تند تند اسائه ادب مىكرد.
امام(ع) چيزى نمىگفت. تا وقتى كه مرد شامى آرام شد. حضرت امام مجتبى (ع) كه درد او را مىدانست بر او سلام كرد و خنديد و با حلم و بردبارى او را تحمّل نمود و فرمود: يا شيخ گمان مىكنم غريب هستى، شايد امر بر تو مشتبه شده است اگر بخواهى گذشت كنيم از تو گذشت مىكنيم، اگر از ما چيزى بخواهى به تو مىدهيم، اگر راهنمائى بخواهى راهنمائيت مىكنيم، اگر از ما مركبى بخواهى براى تو مركب مىدهيم، اگر گرسنه باشى، سيرت مىگردانيم، اگر عريان باشى لباست مىدهيم، اگر محتاج باشى بىنيازت مىكنيم، و اگر حاجتى داشته باشى آن را بر مىآوريم و تا در مدينه هستى اگر در خانه ما ميهمان باشى براى تو بهتر خواهد بود، چون منزل ما وسيع و امكانات ما بسيار و موقعيّت ما گسترده است.
مرد شامى از شنيدن اين سخنان با شرم ساري گفت: گواهى مىدهم كه تو خليفه خدا در روى زمين هستى، خدا داناتر است كه رسالت خود را در كجا قرار بدهد، تو و پدرت مبغوض ترين خلق در نزد من بوديد ولى فعلاً محبوب ترين خلق خدا در نزد من هستيد. (2)
سپس آن مرد وسائل خويش به خانه آن حضرت آورد و تا در مدينه بود ميهمان آن حضرت بود و بر محبت اهل بيت (ع) معتقد شد.
2. مناقب آل ابى طالب /ج 4 /ص 19 /فصل مكارم اخلاق امام حسن (ع). ثمّ قال أَشهدُ انّك خليفةُ اللّه فى ارَضه، اللّهُ اعلم حيث يجعل رسالته كنت أَنت و ابوك ابغضُ خلق اللّهِ الىّ و الان أَنت اَحبّ خلق اللّه الىّ.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط میرزایی در 1393/09/29 ساعت 09:51:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |