سخت است این مصیبت .........
ديگر يقين نمودم، ماهِ غمم دميده
بايد جدا شد از تو، اي غرقِ خون، سپيده
سخت است اين مصيبت، سنگينياش به عالم
از ماتم تو افزون، حتي خدا نديده
گريان پيمبري كه در هر زمان و تاريخ
قدري ز ماتمت را از اين و آن شنيده
آيا به او نگفتي فرزند احمد هستي؟
دانست آن كسي كه خنجر به تو كشيده
هر كشتهاي كه بيني، آبش دهند دمادم
رفتي و تشنه بودي، آبي لبت چشيده؟
پپشت سرِ مسافر بايد كه آب ريزند
خون ريختن روا نيست، اي صيدِ سر برده
فطرس شكسته بالش اكنون ز داغ مقتل
مدهوش گشته از غم، روحش ز تن پريده.
حسن فطرس
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط میرزایی در 1393/08/14 ساعت 09:15:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید