ساده بود و سبز بود و مهربان
atentStyles DefLockedState="false” LatentStyleCount="156″>
ساده بود و سبز بود و مهربان ……
و اهل آسمان و اهل قاصدکهای شهر بی ادعا .
” و با تمام پنجره های باز نسبت داشت ” او بود و خدا و خدا بود و دیگر هیچ .
پیرمردی که جز ” خدا ” هیچ نداشت و انها که جز خدا ” همه چیز" داشتند ، از او می ترسیدند . و به راستی او روح خدا بود و آیینه تمام نمای الهی و شکوه انسانیت . و این است که می گویند : “روح دریایی او تعلق به زمین و زمان ندارد ” پس چه جای حیرت است که در روز تشییع آفتاب بی فروغ قرن در مقابل کلیسا ، صفوف سیاه پوش مسیحیان بود که با دیدن مردم سوگوار اشک می ریختند و شانه هایشان از گریه تکان می خورد .
آری او روحی به وسعت تمام تاریخ داشت و تمام تاریخ شعاعی از چهره محمد گونه اش بود و همچون محمد ( صلی ا… علیه و آله ) جز با ” حق ” سر سازش نداشت . او عرفی مبارز بود که میدان جهاد را با دنیای نیایشش پیوند زد و از درخت پر بار حکمت خوشه های علم و اجتهاد چید . و چه گوارا بود سخنان شیرینش که با کلمات شمرده و لهجه محلی بر کام تشنگان می ریخت و از صافی دل عبور می کرد و قطره قطره از پرده های چشم فرو می ریخت .
نمی دانم قلم چگونه طاقت می آورد و اینچنین بی محابا بر صحیفه تنگ می نگارد و از ” مرد خدا ” سخن می راند . …
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط میرزایی در 1393/03/13 ساعت 11:40:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |