دلنوشته
سلام آقا، سلام مولای منتظران
ای سفرکرده تاریخ ، تمام روزها دلم را به ظهورت عادت می دهم و هر روز دلتنگتر از دیروز برای نیامدنت هستم
می دانم که می آیی آخر تمام شمعدانی ها و یاس ها و اقاقی ها به امید آمدنت نفس می کشند و این کار خدای
توست که زمین را بدون نفس منجی تنها نمی گذارد .
مولای من ، شنیدم اهل دلی می گفت: مردم بنی اسراییل که خسته از روزگار و نامردیهایش شدند چنان ندبه
و زاری کرده وسر پریشانی به بیابانها نهاده که خدا وند حضرت موسی را که باید 400 سال بعد می آمد
170 سال زود به جمع منتظران فرستاد.
روزگار غریبی است مولا جان ! واژه عشق و محبت و صفا زینت بخش لغتنامه هاست بوی بی رحمی مشامشان
را آزار می دهد ، چکمه های ظلم بر شانه بشریت سنگینی می کند دیگر با کدام ناله و ضجه و زاری
بخوانیم تورا ……؟
آنقدر جمعه هایمان را ندبه باران می کنیم آ نقدر در قنوتهایمان دعای فرج می خوانیم تا امر فرجت مهیا شود .
ولی می دانیم آقا که اینها کافی نیست چون باید ” به راه بیاییم تا از راه بیایی ”
در کنار دعای فرجت برای آدم شدن ما دعا کن .
دلنوشته از : زهرا خورشیدی - طلبه پایه سوم
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط میرزایی در 1392/07/03 ساعت 09:16:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1392/08/15 @ 02:27:02 ب.ظ
... [بازدید کننده]
سلام خووووب بود.الهی ثابت قدم باشید.یامهدی
1392/08/15 @ 02:24:21 ب.ظ
... [بازدید کننده]
سلام.خووب بود.انشاالله ثابت قدم باشید.یا مهدی