خاطره سخنرانی حاج آقا قرائتی در آفریقا
سالی که 400نفر از عزیزان ما در مکه شهید شدند بنا شد از ایران در جاهایی کنگره ای باشد ، بنده هم جزء یک هیئت چند نفری به آفریقا رفتم . تقریبا از همه کشورهای آفریقا روحانیون آنها جمع شدند .چون آنجا سعودی نفوذ داشت و حقوق می داد و شهریه و مسجد و چاپ قرآن و کتابخانه و حوزه علمیه و …… شبی که بنا بود من سخنرانی کنم ، گفتند : شرطش این است که علیه سعودی صحبت نکنیم ما هم می خواستیم برویم بگوییم : بابا ! 400 صد شهید دادیم . آخر یک کسی به کسی گفت: پنیر بی نمک بخور . گفت : پس بگو شیر . ما آمدیم که بگوییم : 400 تا شهید دادیم . حالا چیزی نگوییم که نمی شود . بعد دیدیم خوب صدها روحانی از کشورهای مختلف جمع شدند ، اگر ما صحبت کنیم اینها بلند می شوند بروند بدتر می شود . خدا یک چیزی به ذهن من انداخت . که تو چه کار داری سخنرانی کنی ؟ اصلا بیا زیارتنامه بخوان . یک عکس گنبد پیغمبر را داشتیم ، آن گنبد سبز ، قبه الخضراء ، یک عکس بود تقریبا یک متر در یک متر . به دوستم گفتم : تو می توانی این عکس را بالای سر من نگه داری ، من پشتم را به جمعیت می کنم رویم را به عکس می کنم و زیارتنامه می خوانم . منتهی در زیارتنامه هر چه خواستم می گویم . وقتی رفتم صحبت کنم گفتم : بسم ا… الرحمن الرحیم . من به جای اینکه با شما صحبت کنم ، می خواهم با رسول ا…. صحبت کنم . با اجازه پشتم را به جمعیت کردم ، شروع کردم . ” السلام علیک یا رسول ا… ” یا رسول ا…. در قرآن گفتی ” لا تظلمون و لا تظلمون .” ( بقره /279) نه ظلم کنید و نه زیر بار ظلم بروید . بلند شو ببین امت تو به ضعفا ظلم می کنند ، به جنایتکارها ظلم می کنند . نمونه اش را الان می بینید .
” السلام علیک یا رسول ا…. ” در قرآن گفتی روی پای خودت بایستی . بلند شو ببین امت تو به قدری وابسته هستند که سنگهای قبرت هم از خارج می آید . سنگهای مسجد النبی ….. ” السلام علیک یا رسول ا…. ” در قرآن گفتی : ” دشمن خدا را بترسانید ، ” ترهبون به عدو ا… ” ( انفال /60) بلند شو ببین امت تو از آمریکا می ترسند . ” السلام علیک یا رسول ا….. ” هی گفتم ” السلام علیک یا رسول ا… ” یکی از آیات قرآن را خواندم . آقا ! جلسه شروع کرد گریه کردن ، هیجانی ، اصلا من با اینها کردم و با پیغمبر ( ص) حرف می زدم . تمام…….. یک زیارتنامه خواندم آمدند مرا بغل کردند ، بوسیدند گفتند : “ پشتت را به ما کردی هر چه خواستی ما را فحش دادی ، قرآن هم خواندی ، حرف هایت را هم زدی و ما هم نمی دانستیم چه کنیم . ؟”
البته اینها از امام سجاد ( ع) است . اصلش برای امام سجاد ( ع) است . امام سجاد چون حوزه علمیه نداشت ، پدرش امام حسین ( ع) را کشتند ، خفقان ، خفقان ! نه حوزه علمیه ، نه سخنرانی ، نه خطبه نماز جمعه ، هیچ امکاناتی نداشت . امام سجاد ( ع) دو راه به وجود آورد . یکی دانشکده سرّی ، برده را می خرید در خانه کار می کرد و شب عید فطر هم آزاد می کرد . اسمش برده داری بود ، اما در خانه یک دانشکده ای بود که فارغ التحصیل هایش شب عید فطر بود .
یکی هم دعاهای امام سجاد ( ع) . مثلا امام می دید که طاغوت وارد شد همه بلند شدند ، احترام کردند ، خندیدند اگر بگوید : نخندید . این طاغوت است . فوری اورا می کشتند . امام حسین را این رقمی کشتند . امام سجاد صحنه را که می دید می گفت :
خدایا اگر طاغوت وارد شد و من جلوی پایش بلند شدم من را ببخش . یعنی مردم غلط کردید بلند شدید . اگر در صورت طاغوتی خندیدم ، من را ببخش . یعنی غلط کردید خندیدید . اگر دوات طاغوتی را مرکب ریختم ، من را ببخش . یعنی تمام کار را با ” اللهم اغفر لی ” میگفت یعنی کار شما غلط بود.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط میرزایی در 1392/12/10 ساعت 11:48:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1392/12/10 @ 09:49:54 ب.ظ
یادگاری [عضو]
سلام دوست جویباری ام.ان شاءالله زندگیت چون آب زلال و دلت پر از عطر مهربانی باشد.از حضور سبزت واقعا ممنونم و برایت بهترین ها را آرزومندم گلم.امیدوارم همیشه وبلاگی به روز داشته باشی و در راه تبلیغ دین موفق باشی.